۱۳۸۷ آبان ۲۵, شنبه

خالي‌بازي

اين روزها همه‌چي از معنا افتاده. مثلن ميگن دموكراسي ولي فقط يه پوسته ازش نشون ميدن. يه نگاهي بندازين به بعضي كشورا كه گرچه براي انتخاب رئيس‌جمهورشون رأي ميگيرن اما از همون اولش پيداست كه همه‌چي از قبل انتخاب شده و براي اجرايي كردن پروژه‌ي دموكراسي‌نمايي فقط بايد نيروي انساني آورد و . . . ديگر هيچ. مثال هم كم نيست متأسفانه؛ بوتفليقه رو توي الجزاير ببينين يا مدودوف و پوتين يا چاوز يا . . . خودتون پيدا كنين ديگه!
حالا تو عالم سياست مي‌بيني يه حلوايي دارن تقسيم مي‌كنن كه بابت شيرينيش حاضرن «صدتا رو بي‌جون بكنن» اما تو عالم نقد و روزنامه‌نگاري چي؟ اينقدر واسه‌ي دوست و آشنا معرفي و نقد كاذب مينويسن و اينقدر تو نوشته‌ها غرض ومرض موج مي‌زنه كه نه از تعريفا ميتوني به چيزي پي ببري و نه از فحش‌ها. و اين يعني دوري عملي از فضاي مدرن و بنيانهاي دموكراتيك. وقتي اعتمادتون رو به نوشته ها از دست بدين ديگه چي مي‌مونه واسه‌تون. اگه قراره نقد پايه‌هاي گفت‌وگو رو و البته به موازات اون پايه‌هاي يه جامعه‌ي دموكراتيك رو محكم كنه اول از همه بايد خودش رو با حيثيت جلوه بده تا بعد به روش‌شناسي و تكنيك و شيوه‌ي بيان و غيره برسه. الان از نقد و معرفي فقط يه پوسته مونده. همين. حتمن براي اين مورد هم خودتون مي‌تونين مثال پيدا كنين اما من مي‌خوام يه مورد مشخص رو به عنوان يه آسيب‌شناسي كوچولو نشون بدم.
براي بعضيا هيچ اصلي وجود نداره. لابد اون هم به خاطر اصل عدم قطعيت!! اما مي‌شه ما به يه چيزي اعتقاد داشته باشيم و دگم هم نباشيم. اما اين اتفاق ساده باعث مي‌شه آدما حوزه‌هاي اخلاقي و شخصي‌شون رو با موضوعات مورد نقد قاطي كنن؛ مثلن براي آقاي X به‌جاي اينكه اصولي مهم باشه كه بهش قدرت ابراز نظر در مورد سينما، شعر، داستان و . . . بده مي‌بيني فقط براش مهمه كه كي اين كار رو توليد كرده. مثلن تا مي‌فهمه كه اين فيلم كار آقاي Y است گل از رخش مي‌شكفه و ميگه ببين چه كار توپي! اما اگه همين اثر رو بهش نشون بدي و بگي خانم Z اونو ساخته در كمتر از 15 دقيقه يك مقاله‌ي سرپايي در عيب و ايرادهاي اون فيلم برات صف مي‌كنه. البته در دراز مدت گند قضيه در مي‌آد اما آخه اين چه كاريه كه هم حيثيت خودتو مي‌بري و هم حيثيت نقد نويسي و هم حيثيت روزنامه‌نگاري رو! كاري نداره اسم بيارم از آدما اما يه جورايي انگار اين كار هنوز جا نيافتاده تو دست و قلم مردم. فعلن كاري به كار اسما نداريم تا به موقعش با اشاره‌هاي دقيق بريم دنبالشون.
غرضم اينه كه توجه كنيم كه وقتي نقد نداريم سعي ميكنيم به وجودش بياريم. اما وقتي يه چيزي رو از داخل خاليش كرديم و فقط يه پوسته‌ي غلط‌‌انداز ازش باقي‌گذاشتيم ديگه بعدن به سختي مي‌تونيم اعتماد مخاطبا رو جلب كنيم.

هیچ نظری موجود نیست: